آیت اله سید محمد باقر موسوی مجتهد
آیت اله سید محمد باقر موسوی مجتهد، مردی صاحب کرامت؛ متوفی 1315ش
آیت اله سـید محمد باقر موسـو ی مجتهد فرزند سید علی، متوفی 31 شوال 3111 قمری برابر با دی ماه 3131 خورشیدی؛ در تربت حیدریه می باشـد او از مردان اهل سیر و سلوک.و اهل کرامت و ذوب در عبادت و طاعت خدا بود وی امام جماعت مسجد جامع تربت حیدریه * و عموما نماز را دو سـا عت مانده به غروب اقامه می نمود. وی دروس علوم دینی خود را در نجف اشرف کسب نموده .
او کلبه ی محقری برای عبادت و خلوت خود با خدا درمنطقه ی پیشـــکوه برای خود برپا نموده تا در آن اوقات خود را برای طاعات الهی سـپری کند. نقل شـده اسـت. که یک شب فردی اآبگیر که در همسایگی کلبه ی مرحوم موسوی مجتهد برای زراعت خود آب گیری می نموده است. سوخت چراغ نفتی اش تمام می شود. و او مجبور می شود فریاد بزند و از سید باقر مجتهد کمک بخواهد، و مرحوم چراغ او را نفت کند. مرحوم مجتهد نیز به خواسته ی وی پاسخ مثبت می دهد و همان آفتابه ی آبی را که برای وضــو در اختیار داشــته اســت. به او م ی دهد و به او می گوید از همین اســتفاده کن. آن مرد زارع نیز از آفتابه برای نفت کردن و روشـن سـاختن چراغ اش استفاده می کند. و پس از این ماجرا آن مرد با همان مقدار برای ماه ها بدون کاستی از میزان نفت چراغ استفاده می نماید .
این مجتهد اهل تقوا در کوچه ی مشهور به جنب نظمیه(کوچه ی فعلی جنب بانک ملی شعبه ی مرکزی تربت حیدریه) مسکن داشـت. منزل و ی شامل دو سه اتاق مفروش به فرش دستباف و یک اتاقک کوچک و محقر و ساده با زیر اندازی معمولی که حکم کتابخانه را برای او داشـت. در آن زندگی می کرد. مرحوم در این اتاقک محقرکه دقبقا بالای سر درب ورودی خانه اش قرار داشته و پنجره ای رو به کوچه داشـته اسـت ضمن مطالعه به عبادت پرداخته و چون مشرف به درب ورود ی بوده است. از آن برای رفع نیازها و پرسش های نیازمندان، مراجعان و سائلین استفاده می نموده است .
سید هاشم موسوی، برادر زاده ی آیت اله سید محمد باقر بزرگ می گوید: «پدرم مرحوم سید علی موسوی فرزند سید هاشم و برادر مرحوم سـید محمد باقر موسـو ی تعریف می کرد: شب ها که ایشان از مسجد بیرون می آمدند، مستمندان به دنبال ایشان راه می افتـادنـد و گاهی اتفاق می افتاد که می گفتند: علی اقا برو به خانه و چنانچه پولی در خانه بود بیاور و وقتی که به همســـر آقا عمویم می گفتند: یک قِران یا دوقّران در خانمه داریم .می گفتند برو بگیر و بیاور و ایشان می گفتند خداوند بزرگ است. و گاهی می شد که »کسی می آمد و و از آیت الله تقاضای چیزی می کزد و وقتی می گفتند آقا چیزی در خانه نداریم و ایشان کفش پایشان را در آورده و به فقرا می دادند.
وی هم چنین می افزاید: «مادر بزرگم تعریف می کرد، شبی حکومت می خواست به دیدن آقا بیاید. و آقا چند پیه سوز روشن کرده بودند که آن ها را روی پله های پیچ خورده ی اطاق آقا گذاشـته بودند. همسـر ایشـان به این موضوع اعتراض می کند. و به ایشــان می گویند آقا شــما اطاق دارید و امکانات پذیرایی دارید. آقا می گویند: اگر حکومت میخواهد به دیدن من بیاید، باید به همین اطاق بیاید».
ســید هاشــم موســوی هم چنین نقل می نماید: «مرحوم برای اداره ی امور خانه خود دو نفر را بکار گرفته بود. ملانبی الله که قاری قرآن و مال عبدالله که امورات خانه را انجام می داد. او موظف بود هر روز از شــیر نظمیه کوزه ها را آب و در پشــت درب اتاق ســـید محمد باقر قرار دهد. یک روز ملا عبدالله به دلیل گرفتاری برای لنگ نماندن امورات خانه ی مرحوم مجتهد، از ملانبی الله درخواسـت می کند که هم چون روزهای گذشته او به جایش دو ساعت به غروب مانده برود و کوزه ها را از شیر آب نظمیه پر نموده و پشـت درب اتاق مرحوم مجتهد قرار دهد. و لذا مرحوم موسـو ی مجتهد با شنیدن صدای قرار گرفتن کوزه در پشت درب هم چون همیشـه احوال ملاعبدالله را می پرسـد که در جواب ملا نبی الله می گوید من ملانبی الله هستم و امروز مال عبدالله برای کاری رفته و نیسـت . آیت اله موسـوی مجتهد از او تشکر می کند و به واسطه خدمتی که ملانبی الله برای وی انجام داده است او را به پیش خود فرا می خواند و از او می پرسـد سـارُق و یا دستمالی با خود داری؟ ملایوسف در جواب مرحوم مجتهد پاسخ می دهد آری دارم. مرحوم ســید باقر دســتمال ملانبی الله را پر از آرد کرده و به ملانبی الله باز می گرداند. ملا آرد را به خانه برده و اسـتفاده می کند. اما پس از مدتی مصرف متوجه می شود که هر مقدار آرد بر می دارد و مصرف می کند. مقدار آرد تغییری نمی کند و تا مدت ها این موضــوع را مخفی نگه می دارد. اما پس از شــش ماه روزی، همان گونه که مشــغول لگد کردن گل و بنایی بوده اسـت ناخود آگاه قصه ی آرد تمام ناشدنی را برای رفیقش باز گو میکند و چون پرده از راز این کرامت باز می دارد، هنگامی که شب به خانه برمی گردد،. همسرش او را برای خرید نان بر می گرداند. و به ملا نبی الله می گوید نان بگیر که دیگر آردی درکار نیست».
وی هم چنین با بیان خاطره ی دیگزی از این عالم وارسته می افزاید: «شخصی، دبه ی روغنی می آورد و می گوید؛ آقا الین دبه ی روغن را برای شما آورده ام، ایشان نیز ملا غلام نبی یا ملا عبدالله می گویند؛ چند نفر از افراد مستمندی که مورد نظر تان هست خبر کنید و پی الله، پیاله بین آنان تقسیم کنید». هم چنین؛ می گویند روزی ایشان برای خرید گوشت به دُکّان قصابی می رود و قصاب گوشت بسیار خوبی برای ایشان در ترازو می گذارد. وی از قصاب می پرسد آیا بر ای همه همین جور گوشت می کشی؟ قصاب می گوید: خیر و من برای شما چنین کرده ام. وی می گوید نه برای من همان گوشتی را بده که به دیگران می دهی و لذا قصاب گوشت را عوض می کند و همان گوشتی را می دهد که برای سایرین ».آماده می کند
سید هاشم موسوی به نقل از مرحوم حسین نجارزاده می افزاید: « مرحوم حسین نجارزاده از هیئتی های بنام شهرستان میگفت شـبی در هیئت ابوالفضـلی مراسم روضه خوانی بودم و کمی زودتر از مسجد بیرون آمدم و دیدم مرحوم سید محمد باقر موسوی مجتهد در تاریکی در حال جفت کردن کفش هاست. سید هاشم موسوی هم چنین از دیگر کرامات این شخصیت بزرگ می گوید:«روزی سارِقی با اینکه درب خانه ی آقا قفل می باشد، به خانه ی آقا زده و تعدادی از قالیچه های خانه ی ایشان را با خود می برد. و پس از آمدن مرحوم مجتهد به خانه با دزدیده شـدن قالیچه ها مواجه می شود و متوجه می شود شناسنامه ی سارِق، کف اتاق افتاده است. لذا روز بعد به سارِق پیام می دهند که به فلانی بگوئید که قالیچه های خانه ی ما را بیاورد». سـید هاشـم موسوی می افزاید: یکی از اقوام تعریف می کرد؛ «آیت الله سید محمد باقر موسوی مجتهد شبی در خواب دید که علی ابن ابی طالب از پنجره ی رو به کوچه -که ایشـان برای پاسـخ گویی به مراجعات مردم از آن اسـتفاده میکردند-. داخل اتاق شـدند و فرمودند شـما فردا خواه ی مُرد و فرداشـب م یمان ما خواهی بود. لذا ایشان می گفتند که جسد مرا پس از فوت از همان پنجره ای که علی ابن ابی طالب وارد شدند به بیرون حمل کنید». هم چنین«مرحوم حاج شیخ محمد رضا معلم می گفت: شخصی آقا را در خواب دید و پرسـید شـما در کجا هست ید، آقا در همان عالم خواب گفتند در سرزمین وادی السلام هستم و می گفت که شک ندارم که مرحوم سید محمد باقر موسوی در وادی السلام هستند»
وی در پایان افزود: «می گویند روز وفات ایشـان ،عَلَم و دسـته ی سینه زنی بسیاری از روستا ها به تربت آمده بود. و کسی را به عظمت ایشان در تربت حیدریه تشییع جنازه نکرده بودند و از بزرگواری ایشان همین بس که همه ی قبور گورستان محله بالا از بین رفته اسـت و قبر ا یشان آباذ و تبدیل به مقبره شده است و بخش هایی از آجرهای قبر ایشان به دلیل حضورشان برای اخلاص و عرض ارادت مردم دچار سایش شده و تغییر شکل داده بود.«
حاج سـید محمد، سـید علی و سـید مهدی موسـو ی به جز مرحوم سـید محمد باقر موسوی مجتهد، دیگر فرزندان سید هاشم موسوی (پدر بزرگ آقای سید هاشم موسوی فرزند مرحوم سید علی موسوی) می باشند .
آیت اله سید محمد باقر موسوی مجتهد تنها صاحب یک فرزند بنام مجتبی بود که در جوانی فوت نموده و جوان مرگ می شود که در بی بی حسینیه مدفون است.
گفتنی است مزار ایشان که به «مقبره » شهرت دارد، دو قبر وجود دارد. بر سنگ مزار این شخصیت «سید محمد باقر موسوی مجتهد« نوشته شده است، «هوالحی الذی الیموت المرقد الشریف عمده العلماء العلمین الفقها زبده االمجتهدین آقای سید محمد باقر مجتهد اعلی اله مقامه فی 6شوال1355 » که بر ابر است با چهارشنبه نهم دی ماه 1315 خورشیدی همچنین در کنار قبر ایشان قبر مرحوم حاج سید محمد موسوی پدر مرحوم دکتر کاظم موسوی قرار دارد که به تاریخ 4 جمادی الثانی 1357 برابر با جمعه 31 خرداد 3135 می باشد. و گفته می شود قبر مادر ایشان نیز در کنار قبر وی قرار دارد. که در اول مرداد 1362و در اوج ساخت و سازهای ساختمانی بر روی قبرستان محله بالا، و احتمال تخریب این بقعه، برخی از کسانی که کرامت های صاحب این مرقد را اطلاع داشتند از جمله مرحوم حاج محمد رضا رحمانی( 1376_ 1304)از معتمدین و بازاریان سرشناس که در بازار کفاشان تربت حیدریه مغازه داشته است- و با همکاری برخی بازاریان، پس از تنظیم نامه ای که به تایید بازاریان و جامعه ی روحانیت شهرستان می رسد و ارسال آن به اداره ی اوقاف تربت حیدریه با بیان این که«مرحوم آقای سبد محمد باقر موسوی مجتهد، مردی با تقوا در این شهرستان، روحانیت این شهر را به نحو احسنت اداره و در حیات آن مرحوم کشف و کراماتی از او دیده اند و پس از فوت اش در اول قبرستان محله بالا آن مرحوم دفن و از مزار او مردم بهره مند و شمع روشن می کردند و حاجت خود را می گرفتند »؛ مانع از تخریب این قبر شده و مقبره ای بر روی آن بنا نمودند.
بقعه ی این مجتهد صاحب کرامت مرقد کوچکی است که در انتهای ظلع جنوب شرقی گورستان قدیم تربت حیدریه که جنب مزار بی بی حسینه قرار داشته است و در حال حاضر در ابتدای تقاطع خروجی سه گذرگاه خیابان رازی، خیابان جنت(مقابل جنت 11 و 13 ) و خیابان منتهی به سمت مزار قرار گرفته است. در این مزار که به «مقبره » شهرت دارد، بر سنگ مزار این شخصیت نوشته شده است، «هوالحی الذی الیموت المرقد الشریف عمده العلماء العلمین الفقها زبده االمجتهدین آقای سید محمد باقر مجتهد اعلی اله مقامه فی 16شوال1255 ». در اول مرداد 1362و در اوج ساخت و سازهای ساختمانی بر روی قبرستان محله بالا، و احتمال تخریب این بقعه، برخی از کسانی که کرامت های صاحب این مرقد را اطالع داشتند با ارسال نامه ای به اداره ی اوقاف تربت حیدریه با بیان این که «مرحوم آقای سبد محمد باقر موسوی مجتهد، مردی با تقوا در این شهرستان، روحانیت این شهر را به نحو احسنت اداره و در حیات آن مرحوم کشف و کراماتی از او دیده اند و پس از فوت اش در اول قبرستان محله بالا آن مرحوم دفن و از مزار او مردم بهره مند و شمع روشن می کردند و حاجت خود را می گرفتند»؛ خواهان پیش گیری از تخریب و فرسودگی بقعه شدند. و با اخذ مجوز 80 متر از شهرداری 30متر برای بنای مغبره و 50متر برای عرصه و امکانات اقدام به ساخت می نمایند. و لذا از گورستان محله بالا تنها این بقعه باقی مانده است. در سال 1380جمعی از کسبه و بازاریان دارالقرآنی را با عنوان «مرحوم سید محمد باقر موسوی مجتهد» و جلسه ی دعای توسل محبان المهدی(عج) را در این مکان راه اندازی کردند. و در حال حاضر در این بقعه، طی سال هر هفته یک یا دو شب و در ایام ماه مبارک هرشب مراسم دعا، زیارت، سخنرانی و دوره ی قرآن برپا می کنند